گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
دانشنامه امام حسین
جلد سيزدهم
فصل سوم : قضا و قَدَر


3 / 1وجوب ایمان به قضا و قدر

3240.پیامبر خدا صلی الله علیه و آله :فقه الإمام الرضا علیه السلام :عالِم (امام رضا) علیه السلام می گوید : حسن بن ابی حسن بصری به حسین بن علی بن ابی طالب علیه السلام نامه نوشت و از او در باره قَدَر (تقدیر) پرسید .

حسین علیه السلام به او نوشت : «از آنچه در باره قَدَر (تقدیر) به ما اهل بیت رسیده و برایت توضیح می دهم ، پیروی کن که هر کس به خیر و شرّ قدر ، ایمان نیاورد ، کافر شده است و هر کس معصیت [انسان ها] را بر عهده خدای عز و جل بگذارد ، فسق و فجور ورزیده و افترایی بزرگ به خدا بسته است .

خداوند تبارک و تعالی به اجبار ، اطاعت نمی شود و به چیره شدن بر او ، نافرمانی نمی گردد و بندگان را در هلاکت ، مهمل نمی گذارد ؛ بلکه او مالک چیزی است که به مِلکیت آنان در آورده است و بر چیزی که ایشان را به آن قادر کرده ، قادر است . پس اگر بندگان، تصمیم به فرمان بُرداری بگیرند ، نه از آنان جلوگیری می کند و نه به تأخیرشان می اندازد و اگر بخواهند نافرمانی کنند ، امّا بخواهد بر آنان منّت بگذارد ، میان آنان و معصیت ، مانع می شود و اگر چنین نکند ، آنان را به زور ، به معصیت وا نمی دارد ؛ بلکه چون به آنان قدرت بخشید و سپس هشدارشان داد و انذارشان کرد و برایشان حجّت آورد و به گردنشان نهاد و به آنها امکان داد و راهی هم برای آنچه ایشان را به سوی آن فرا خواند و ترک آنچه نهی کرد ، قرار داد ، آنها را به برگرفتن آنچه به ایشان فرموده، قادر ساخت، بی آن که حتما لازم باشد آن را برگیرند، و نیز بر آنچه نهیِشان کرده، توانایی بخشید، بی آن که حتما [لازم باشد] ترکش کنند .

ستایش ، ویژه خدایی است که بندگانش را بر آنچه به ایشان فرمان داده ، توانا قرار داد تا بدان نیرو ، به آن دست یابند و آنان را از آن [بدی ها] باز داشت و عذر کسی را که توان انجام دادن نیافت ، کوششی مقبول قرار داد» . .



3 / 2أصنافُ القَضاءِ وَالقَدَرِ3399.پیامبر خدا صلی الله علیه و آله :التوحید بإسناده عن الحسین بن علیّ علیهماالسلام :دَخَلَ رَجُلٌ مِن أهلِ العِراقِ عَلی أمیرِ المُؤمِنینَ علیه السلام فَقالَ : أخبِرنا عَن خُروجِنا إلی أهلِ الشّامِ أبِقَضاءٍ مِنَ اللّهِ وقَدَرٍ ؟

فَقالَ لَهُ أمیرُ المُؤمِنینَ علیه السلام : أجَل یا شَیخُ ، فَوَاللّهِ ما عَلَوتُم تَلعَهً (1) ولا هَبَطتُم بَطنَ وادٍ إلّا بِقَضاءٍ مِنَ اللّهِ وقَدَرٍ .

فَقالَ الشَّیخُ : عِندَ اللّهِ أحتَسِبُ عَنائی یا أمیرَ المُؤمِنینَ .

فَقالَ : مَهلاً یا شَیخُ ، لَعَلَّکَ تَظُنُّ قَضاءً حَتما وقَدَرا لازِما ! لَو کانَ کَذلِکَ لَبَطَلَ الثَّوابُ وَالعِقابُ وَالأَمرُ وَالنَّهیُ وَالزَّجرُ ، ولَسَقَطَ مَعنَی الوَعیدِ وَالوَعدِ ، ولَم یَکُن عَلی مُسیءٍ لائِمَهٌ ولا لِمُحسِنٍ مَحمَدَهٌ ، ولَکانَ المُحسِنُ أولی بِاللّائِمَهِ مِنَ المُذنِبِ ، وَالمُذنِبُ أولی بِالإِحسانِ مِنَ المُحسِنِ ! تِلکَ مَقالَهُ عَبَدَهِ الأَوثانِ وخُصَماءِ الرَّحمنِ وقَدَرِیَّهِ هذِهِ الاُمَّهِ ومَجوسِها .

یا شَیخُ ! إنَّ اللّهَ عز و جل کَلَّفَ تَخییرا ، ونَهی تَحذیرا ، وأعطی عَلَی القَلیلِ کَثیرا ، ولَم یُعصَ مَغلوبا ، ولَم یُطَع مُکرِها ، ولَم یَخلُقِ السَّماواتِ وَالأَرضَ وما بَینَهُما باطِلاً ، ذلِکَ ظَنُّ الَّذینَ کَفَروا ، فَوَیلٌ لِلَّذینَ کَفَروا مِنَ النّارِ (2) .

قالَ : فَنَهَضَ الشَّیخُ وهُوَ یَقولُ :


أنتَ الإِمامُ الَّذی نَرجو بِطاعَتِهِیَومَ النَّجاهِ مِنَ الرَّحمنِ غُفرانا أوضَحتَ مِن دینِنا ما کانَ مُلتَبِساجَزاکَ رَبُّکَ عَنّا فیهِ إحسانا فَلَیسَ مَعذِرَهٌ فی فِعلِ فاحِشَهٍقَد کُنتُ راکِبَها فِسقا وعِصیانا لا لا ولا قائِلاً ناهیهِ أوقَعَهُفیها عَبَدتُ إذا یا قَومِ شَیطانا ولا أحَبَّ ولا شاءَ الفُسوقَ ولاقَتلَ الوَلِیِّ لَهُ ظُلما وعُدوانا أنّی یُحِبُّ وقَد صَحَّت عَزیمَتُهُذُو العَرشِ أعلَنَ ذاکَ اللّهُ إعلانا (3) .

1- .التَّلْعَهُ : ما ارتفع من الأرض (الصحاح : ج 3 ص 1192 «تلع») .
2- .تلمیح إلی الآیه 27 من سوره ص .
3- .التوحید : ص 380 ح 28 عن علیّ بن جعفر الکوفی عن الإمام الهادی عن آبائه: ، بحار الأنوار : ج 5 ص 13 ح 19 وراجع : الکافی : ج 1 ص 155 ح 1 وتحف العقول : ص 468 والفصول المختاره : ص 70 .



3 / 2گونه های قضا و قدر

3402.تفسیر العیّاشی ( به نقل از برید عجلی، از امام باقر علیه السل ) التوحید به سندش ، از امام حسین علیه السلام : مردی عراقی بر امیر مؤمنان علیه السلام در آمد و گفت : به ما بگو ، آیا حرکت کردن ما به سوی شامیان ، به قضا (حُکم) و قَدَر (تقدیرِ) خداوند بود ؟

امیر مؤمنان علیه السلام به او فرمود : «آری ، ای پیرمرد ! به خدا سوگند ، از تپّه ای بالا نرفتید و از درّه ای پایین نیامدید ، جز با قضا و قدر خداوند» .

پیرمرد گفت : ای امیر مؤمنان! پس رنجم را به حساب خدا می گذارم (کار از من نیست تا پاداشی بخواهم) .

امام علیه السلام فرمود : «ای پیر ! درنگ کن . شاید گمان می کنی که قضا و قدر، حتمی بوده است ؟! اگر چنین بود ، پاداش و کیفر، و امر و نهی و بازداری ، باطل می بود و معنای وعده و وعید ، از میان می رفت و برای بدکار، سرزنش و برای نیکوکار، ستایشی نبود و می شد که نیکوکار به سرزنش ، سزاوارتر از گنهکار باشد و گنهکار به ستودن ، سزاوارتر از نیکوکار . این [سخن تو] ، گفته بندگان بت ها و دشمنانِ [خدای] رحمان ، و نیز قَدَریان و مَجوس این امّت است .

ای پیر ! خدای عز و جل با اختیار ، تکلیف کرده است و با بر حذر داشتن ، نهی کرده است و در برابر کم ، عطای فراوان داده و از سرِ چیرگی بر او ، نافرمانی نشده است و به زور ، از او اطاعت نشده است و آسمان ها و زمین و آنچه را میان آنهاست ، بیهوده نیافریده است . این ، گمانِ کسانی است که کفر ورزیدند . پس وای بر کسانی که کافر شدند، از آتش!» . (1)

پیرمرد برخاست و چنین گفت :


تو امامی هستی که با طاعتش امید داریمبه مغفرت [خدای] رحمان، در روز نجات. هر چه از دین ما که پوشیده بود ، روشن ساختیپروردگارت در برابر آن و از جانب ما، جزای خیر به تو دهد! عذری در کار زشت نیستکه من، خود از سرِ فسق و نافرمانی، آن را انجام داده ام. نه ! هرگز نمی توان گفت : آن که خود نهی کرد، آن را کردای قوم ! من بودم که بندگیِ شیطان را کردم. فسق را نه دوست داشت و نه آن را خواستو نه قتل ولیّ خود را از سرِ ستم و تجاوز [خواست] . چگونه [این امور را] دوست داشته باشد ، در حالی که در نهی خود ، مصمّم استو [خدای] صاحب عرش، به وضوح، این را آشکار کرده است . .

1- .اشاره است به آیه 27 از سوره ص .



3 / 3دَورُ القَضاءِ وَالقَدَرِ فِی الأَفعالِ3405.رسول اللّه صلی الله علیه و آله :التوحید بإسناده عن الحسین بن علیّ علیهماالسلام :سَمِعتُ أبی عَلِیَّ بنَ أبی طالِبٍ علیه السلام یَقولُ : الأَعمالُ عَلی ثَلاثَهِ أحوالٍ : فَرائِضَ ، وفَضائِلَ ، ومَعاصِیَ .

وأمَّا الفَرائِضُ فَبِأَمرِ اللّهِ عز و جل ، وبِرِضَی اللّهِ وقَضاءِ اللّهِ وتَقدیرِهِ ومَشِیَّتِهِ وعِلمِهِ . وأمَّا الفَضائِلُ فَلَیسَت بِأَمرِ اللّهِ ولکِن بِرِضَی اللّهِ وبِقَضاءِ اللّهِ وبِقَدَرِ اللّهِ وبِمَشِیَّتِهِ وبِعِلمِهِ .

وأمَّا المَعاصی فَلَیسَت بِأَمرِ اللّهِ ولکِن بِقَضاءِ اللّهِ وبِقَدَرِ اللّهِ وبِمَشِیَّتِهِ وبِعِلمِهِ ، ثُمَّ یُعاقِبُ عَلَیها . (1) .

1- .التوحید : ص 370 ح 9 ، الخصال : ص 168 ح 221 ، عیون أخبار الرضا7 : ج 1 ص 142 ح 44 ، مختصر بصائر الدرجات : ص 138 کلّها عن أبی أحمد الغازی عن الإمام الرضا عن آبائه: ، صحیفه الإمام الرضا7 : ص 278 ح 28 ، بحار الأنوار : ج 5 ص 29 ح 36 .


3 / 3نقش قضا و قدر در کارها

3408.عنه صلی الله علیه و آله :التوحید به سندش ، از امام حسین علیه السلام : شنیدم که پدرم علی بن ابی طالب علیه السلام می فرماید : «کارها بر سه حال اند : واجبات ، مستحبّات، و حرام ها .

واجبات ، به امر خدای عز و جل و به رضایت و قضا (حُکم) و قدر (تقدیر) و خواست و علم اوست . امّا مستحبّات ، به امر [ ِ وجوبی] خدا نیست ؛ امّا به رضایت و قضا و قدر و خواست و علم الهی است .

امّا گناهان نیز به امر خدا نیست ؛ امّا به قضا (حُکم) و قدر (تقدیر) و خواست و علم خداست و به خاطر آنها کیفر می دهد» . .



3 / 4لا جَبرَ ولا تَفویضَ3406.پیامبر خدا صلی الله علیه و آله :الاحتجاج بإسناده عن الحسین بن علیّ عن أبیه علیّ بن أبی طالب علیهماالسلام :مَن زَعَمَ أنَّ اللّهَ یَجبُرُ عِبادَهُ عَلَی المَعاصی أو یُکَلِّفُهُم ما لا یُطیقونَ ، فَلا تَأکُلوا ذَبیحَتَهُ ، ولا تَقبَلوا شَهادَتَهُ ، ولا تُصَلّوا وَراءَهُ ، ولا تُعطوهُ مِنَ الزَّکاهِ شَیئا . (1)راجع : ص 100 (وجوب الإیمان بالقضاء والقدر) .

3 / 5أسبابُ السَّعادَهِ3410.المعجم الکبیر عن أبی ذرّ وسلمان :الإقبال عن الإمام الحسین علیه السلام فی دُعاءِ عَرَفَهَ : اللّهُمَّ اجعَلنی أخشاکَ کَأَنّی أراکَ ، وأسعِدنی بِتَقواکَ ولا تُشقِنی بِمَعصِیَتِکَ ، وخِر لی فی قَضائِکَ ، وبارِک لی فی قَدَرِکَ ، حَتّی لا اُحِبَّ تَعجیلَ ما أخَّرتَ ولا تَأخیرَ ما عَجَّلتَ . (2)راجع : ص 460 (الباب الرابع / الفصل الثامن / وجوب النهی عن المنکر) .


1- .الاحتجاج : ج 2 ص 397 ح 303 عن إبراهیم بن أبی محمود عن الإمام الرضا عن آبائه: وراجع : عیون أخبار الرضا7 : ج 1 ص 124 ح 16 .
2- .الإقبال : ج 2 ص 78 ، البلد الأمین : ص 253 ، بحار الأنوار : ج 98 ص 218 ح 3 .


3 / 4نه جبر است و نه تفویض

3412.عنه صلی الله علیه و آله ( لِعَلِیٍّ علیه السلام ) الاحتجاج به سندش ، از امام حسین علیه السلام ، از امام علی علیه السلام : هر کس که ادّعا می کند خداوند عز و جل بندگانش را بر گناه ، مجبور می کند یا خارج از توانشان را به آنان تکلیف می کند ، از دستْ کُشت او نخورید و گواهی اش را نپذیرید و پشتِ سرش نماز نخوانید و چیزی از زکات به او نپردازید .ر.ک : ص101 (وجوب اِیمان به قضا و قدر) .

3 / 5اسباب سعادت

3416.عنه صلی الله علیه و آله :الإقبال از امام حسین علیه السلام ، در دعای عرفه : خدایا! مرا چنان بیمناک قرار ده که گویی تو را می بینم و با پروای از خودت، سعادتمندم کن و با معصیتت ، مرا بدبخت مکن و در قضایت ، خیر را برایم برگزین و تقدیرت را برایم مبارک کن تا آن جا که تأخیرِ آنچه را جلو انداخته ای و تعجیلِ آنچه را عقب انداخته ای ، دوست نداشته باشم .ر.ک : ص 461 (باب چهارم / فصل هشتم / وجوب نهی از منکر) .

3 / 6ثَمَرَهُ العِلمِ بِالقَدَرِ3414.کفایه الأثر ( به نقل از عمّار بن یاسر ) التوحید عن عمرو بن جمیع عن جعفر بن محمّد [الصادق] علیهماالسلام :حَدَّثَنی أبی عَن أبیهِ عَن جَدِّهِ علیهم السلام قالَ : دَخَلَ الحُسَینُ بنُ عَلِیٍّ علیه السلام عَلی مُعاوِیَهَ فَقالَ لَهُ : ما حَمَلَ أباکَ عَلی أن قَتَلَ أهلَ البَصرَهِ ، ثُمَّ دارَ عَشِیّا فی طُرُقِهِم فی ثَوبَینِ ؟!

فَقالَ علیه السلام : حَمَلَهُ عَلی ذلِکَ عِلمُهُ أنَّ ما أصابَهُ لَم یَکُن لِیُخطِئَهُ ، وأنَّ ما أخطَأَهُ لَم یَکُن لِیُصیبَهُ .

قالَ : صَدَقتَ . (1)3415.پیامبر خدا صلی الله علیه و آله :الأخبار الطوال :سارَ الحُسَینُ علیه السلام مِن بَطنِ الرُّمَّهِ (2) فَلَقِیَهُ عَبدُ اللّهِ بنُ مُطیعٍ وهُوَ مُنصَرِفٌ مِنَ العِراقِ ، فَسَلَّمَ عَلَی الحُسَینِ علیه السلام وقالَ لَهُ : بِأَبی أنتَ واُمّی یَابنَ رَسولِ اللّهِ ، ما أخرَجَکَ مِن حَرَمِ اللّهِ وحَرَمِ جَدِّکَ ؟!

فَقالَ : إنَّ أهلَ الکوفَهِ کَتَبوا إلَیَّ یَسأَلونَنی أن أقدَمَ عَلَیهِم لِما رَجَوا مِن إحیاءِ مَعالِمِ الحَقِّ وإماتَهِ البِدَعِ .

قالَ لَهُ ابنُ مُطیعٍ : أنشُدُکَ اللّهَ ألّا تَأتِیَ الکوفَهَ ، فَوَاللّهِ لَئِن أتَیتَها لَتُقتَلَنَّ .

فَقالَ الحُسَینُ علیه السلام : «لَّن یُصِیبَنَآ إِلَا مَا کَتَبَ اللَّهُ لَنَا» (3) ، ثُمَّ وَدَّعَهُ ومَضی . (4) .

1- .التوحید : ص 374 ح 19 .
2- .بَطْنُ الرُّمَّه : هو وادٍ معروف بعالیه نجد (معجم البلدان : ج 1 ص 449) وراجع : الخریطه رقم 3 فی آخر مجلّد 5 .
3- .التوبه : 51 .
4- .الأخبار الطوال : ص 246 .


3 / 6نتیجه آگاهی از قَدَر

3418.رسول اللّه صلی الله علیه و آله :التوحید به نقل از عمرو بن جُمَیع ، از امام صادق علیه السلام : پدرم [امام باقر علیه السلام ] از جدّش [امام زین العابدین علیه السلام ]، در باره جدّش [امام علی علیه السلام ] برایم نقل کرد که: حسین بن علی علیه السلام بر معاویه در آمد . معاویه به او گفت : چه چیز ، پدرت [علی] را وا داشت که بصریان را بکُشد و شبِ همان روز ، با دو جامه معمولی ، در خیابان ها و کوچه هایشان بچرخد ؟

فرمود : «علمش به این که در آنچه باید به او برسد ، خطا نمی رود و آنچه خطا رفته، نباید می رسیده است ، او را به این کار [شجاعانه] وا داشت» .

معاویه گفت : راست گفتی .3419.عنه صلی الله علیه و آله ( لِعَلِیٍّ علیه السلام ) الأخبار الطِوال :حسین علیه السلام از بَطنُ الرُّمّه (1) حرکت کرد . عبد اللّه بن مطیع که از عراق بازمی گشت او را دید . بر ایشان سلام داد و گفت : پدر و مادرم فدایت باد ، ای فرزند پیامبر خدا! چه چیز ، تو را از حرم خدا (مکّه) و حرم جدّت (مدینه) بیرون آورده است ؟

حسین علیه السلام فرمود : «کوفیان به من نامه نوشته و از من خواسته اند که به امید زنده کردن نشانه های حق و میراندن بدعت ها ، بر آنان در آیم» .

ابن مطیع به او گفت : تو را به خدا سوگند می دهم که به کوفه نروی که به خدا سوگند ، اگر به آن جا بروی ، بی تردید ، تو را می کُشند .

امام حسین علیه السلام فرمود : « «به ما چیزی نمی رسد ، جز آنچه خدا برای ما نوشته است» » .

سپس با او خداحافظی کرد و رفت . .

1- .بطن الرُّمّه ، درّه ای معروف در بالای صحرای نجد ، در شمال شرقی عربستان است (ر. ک: نقشه شماره 3 در پایان جلد 5).


3 / 7المَقضِیُّ هُوَ کائِنٌ3419.پیامبر خدا صلی الله علیه و آله ( به علی علیه السلام ) الفتوح :سارَ الحُسَینُ علیه السلام حَتّی نَزَلَ الخُزَیمِیَّهَ (1) ، وأقامَ بِها یَوما ولَیلَهً . فَلَمّا أصبَحَ أقبَلَت إلَیهِ اُختُهُ زَینَبُ بِنتُ عَلِیٍّ علیه السلام ، فَقالَت : یا أخی ! ألا اُخبِرُکَ بِشَیءٍ سَمِعتُهُ البارِحَهَ ؟

فَقالَ الحُسَینُ علیه السلام : وما ذاکَ ؟

فَقالَت : خَرَجتُ فی بَعضِ اللَّیلِ لِقَضاءِ حاجَهٍ ، فَسَمِعتُ هاتِفا یَهتِفُ ، وهُوَ یَقولُ :


ألا یا عَینُ فَاحتَفِلی بِجَهدٍومَن یَبکی عَلَی الشُّهداءِ بَعدی عَلی قَومٍ تَسوقُهُمُ المَنایابِمِقدارٍ إلی إنجازِ وَعدی


فَقالَ لَهَا الحُسَینُ علیه السلام : یا اُختاه ، المَقضِیُّ هُوَ کائِنٌ . (2)3420.پیامبر خدا صلی الله علیه و آله :الفتوح عن الإمام الحسین علیه السلام فی جَوابِ عُمَرَ بنِ عَبدِ الرَّحمنِ لَمّا أشارَ إلَیهِ بِعَدَمِ الخُروجِ إلَی العِراقِ : جَزاکَ اللّهُ خَیرا یَابنَ عَمِّ ، فَقَد عَلِمتُ أنَّکَ أمَرتَ بِنُصحٍ ، ومَهما یَقضِی اللّهُ مِن أمرٍ فَهُوَ کائِنٌ ؛ أخَذتُ بِرَأیِکَ أم تَرَکتُهُ . (3)3421.رسول اللّه صلی الله علیه و آله :تهذیب الکمال :أتاهُ [الحُسَینَ علیه السلام ] أبو بَکرِ بنُ عَبدِ الرَّحمنِ بنِ الحارِثِ بنِ هِشامٍ ، فَقالَ : یَابنَ عَمِّ ، إنَّ الرَّحِمَ تَظأَرُنی (4) عَلَیکَ ، وما أدری کَیفَ أنَا عِندَکَ فِی النَّصیحَهِ لَکَ ؟

قالَ : یا أبا بَکرٍ ! ما أنتَ مِمَّن یُستَغَشُّ ولا یُتَّهَمُ ، فَقُل .

فَقالَ : رَأَیتَ ما صَنَعَ أهلُ العِراقِ بِأَبیکَ وأخیکَ ، وأنتَ تُریدُ أن تَسیرَ إلَیهِم ، وهُم عَبیدُ الدُّنیا ، فَیُقاتِلُکَ مَن قَد وَعَدَکَ أن یَنصُرَکَ ، ویَخذُلُکَ مَن أنتَ أحَبُّ إلَیهِ مِمَّن یَنصُرُهُ ، فَاُذَکِّرُکَ اللّهَ فی نَفسِکَ !

فَقالَ : جَزاکَ اللّهُ یَابنَ عَمِّ خَیرا ، فَقَدِ اجتَهَدتَ رَأیَکَ ، ومَهما یَقضِ اللّهُ مِن أمرٍ یَکُن .

فَقالَ أبو بَکرٍ : إنّا للّهِِ ، عِندَ اللّهِ نَحتَسِبُ أبا عَبدِ اللّهِ . (5) .

1- .الخُزَیمیّه : منزل من منازل الحاجّ بعد الثعلبیّه من الکوفه (معجم البلدان : ج 2 ص 370) وراجع: الخریطه رقم 3 فی آخر مجلّد 5 .
2- .الفتوح : ج 5 ص 70 ، مقتل الحسین علیه السلام للخوارزمی : ج 1 ص 225 ؛ المناقب لابن شهرآشوب : ج 4 ص 95 نحوه ، بحار الأنوار : ج 44 ص 372 .
3- .الفتوح : ج 5 ص 65 ، تاریخ الطبری : ج 5 ص 382 ، الکامل فی التاریخ : ج 2 ص 545 ، تاریخ دمشق : ج 14 ص 209 ، مقتل الحسین علیه السلام للخوارزمی : ج 1 ص 216 کلّها نحوه .
4- .ظَأَرَنی فُلانٌ علی أمرِ کَذا ، وأظأرَنی : عَطَفَنی (تاج العروس : ج 7 ص 160 «ظأر») .
5- .تهذیب الکمال : ج 6 ص 418 ، تاریخ دمشق : ج 14 ص 209 ، الطبقات الکبری (الطبقه الخامسه من الصحابه) : ج 1 ص 447 .


3 / 7قَضای الهی ، واقع شدنی است

3424.رسول اللّه صلی الله علیه و آله :الفتوح :[در مسیر کربلا] حسین علیه السلام به حرکتش ادامه داد تا در خُزَیمیّه (1) فرود آمد و یک شبانه روز در آن جا ، اقامت کرد . چون صبح شد ، خواهرش زینب علیهاالسلامدختر علی علیه السلام به او روی آورد و گفت : برادر من ! آیا تو را از چیزی که دیشب شنیدم ، باخبر کنم ؟

حسین علیه السلام فرمود : «آن چیست ؟» .

زینب علیهاالسلام گفت : در ساعتی از شب ، برای قضای حاجتی بیرون رفتم و شنیدم که هاتفی از غیب ، ندا می دهد و می گوید :


«هان ، ای چشم ! نیک بنگرچه کس پس از من ، بر شهیدان می گِرید؟ بر گروهی که مرگ هایشان ، آنان را می رانَدبه سوی تقدیر و برای عملی کردن وعده ام» .


پس حسین علیه السلام به زینب علیهاالسلام فرمود : «خواهر من ! آنچه حکم شده ، حتما خواهد شد» .3421.پیامبر خدا صلی الله علیه و آله :الفتوح از امام حسین علیه السلام ، در پاسخ به عمر بن عبد الرحمان که به نرفتن به سوی عراق ، نظر داده بود : ای پسرعمو ! خداوند، جزای خیر به تو دهد . من دانستم که تو از سرِ خیرخواهی می گویی ؛ امّا هر چه خداوند حکم کند ، همان می شود ، به نظرت عمل بکنم یا نکنم .3422.پیامبر خدا صلی الله علیه و آله ( به علی علیه السلام ) تهذیب الکمال :ابو بکر بن عبد الرحمان بن حارث بن هشام ، نزد حسین علیه السلام آمد و گفت : ای پسرعمو ! من ، دلسوز تو هستم و نمی دانم که به نظر تو، چه قدر خیرخواهت هستم ؟

امام علیه السلام فرمود : «ای ابو بکر ! تو فریبکار و متّهم نیستی . سخنت را بگو» .

گفت : دیدی که عراقیان با پدر و برادرت چه کردند و تو می خواهی به سوی آنان بروی؟ ! آنان، بنده دنیایند و همو که به تو وعده یاری داده است ، با تو می جنگد و همو که تو برایش از کسی که او را یاری می دهد ، دوست داشتنی تری ، تو را وا می نهد . پس خدا را به یادت می آورم که جانت را بپایی !

حسین علیه السلام فرمود : «ای پسرعمو ! خداوند، جزای خیر به تو دهد که برای درستی نظرت کوشیدی ؛ ولی هر چه خدا حکم کند ، همان می شود» .

ابو بکر ، استرجاع کرد («إنا للّه » گفت) و افزود: ما از آنِ خداییم . ای ابا عبد اللّه ! [مصیبت تو را] به حساب خدا می گذاریم . .

1- .خُزَیمیّه ، یکی از منزلگاه های حاجیان درراه کوفه به مکّه و پس از ثَعلَبیه است (ر. ک: نقشه شماره 3 در پایان جلد 5).


3423.إرشاد القلوب ( به نقل از ابن عبّاس ) تاریخ الطبری عن عمر بن عبد الرحمن بن الحارث بن هشام المخزومی :لَمّا قَدِمَت کُتُبُ أهلِ العِراقِ إلَی الحُسَینِ علیه السلام وتَهَیَّأَ لِلمَسیرِ إلَی العِراقِ ، أتَیتُهُ فَدَخَلتُ عَلَیهِ وهُوَ بِ مَکَّهَ ، فَحَمِدتُ اللّهَ وأثنَیتُ عَلَیهِ ، ثُمَّ قُلتُ : أمّا بَعدُ ، فَإِنّی أتَیتُکَ یَابنَ عَمِّ لِحاجَهٍ اُریدُ ذِکرَها لَکَ نَصیحَهً ، فَإِن کُنتَ تَری أنَّکَ تَستَنصِحُنی وإلّا کَفَفتُ عَمّا اُریدُ أن أقولَ .

فَقالَ : قُل ، فَوَاللّهِ ما أظُنُّکَ بِسَیِّئِ الرَّأیِ ولا هَوٍ (1) لِلقَبیحِ مِنَ الأَمرِ وَالفِعلِ .

قالَ : قُلتُ لَهُ : إنَّهُ قَد بَلَغَنی أنَّکَ تُریدُ المَسیرَ إلَی العِراقِ ، وإنّی مُشفِقٌ عَلَیکَ مِن مَسیرِکَ ، إنَّکَ تَأتی بَلَدا فیهِ عُمّالُهُ واُمَراؤُهُ ومَعَهُم بُیوتُ الأَموالِ ، وإنَّمَا النّاسُ عَبیدٌ لِهذَا الدِّرهَم وَالدّینارِ ، ولا آمَنُ عَلَیکَ أن یُقاتِلَکَ مَن وَعَدَکَ نَصرَهُ ، ومَن أنتَ أحَبُّ إلَیهِ مِمَّن یُقاتِلُکَ مَعَهُ .

فَقالَ الحُسَینُ علیه السلام : جَزاکَ اللّهُ خَیرا یَابنَ عَمِّ ، فَقَد وَاللّهِ عَلِمتُ أنَّکَ مَشَیتَ بِنُصحٍ ، وتَکَلَّمتَ بِعَقلٍ ، ومَهما یُقضَ مِن أمرٍ یَکُن ؛ أخَذتُ بِرَأیِکَ أو تَرَکتُهُ ، فَأَنتَ عِندی أحمَدُ مُشیرٍ ، وأنصَحُ ناصِحٍ .

قالَ : فَانصَرَفتُ مِن عِندِهِ فَدَخَلتُ عَلَی الحارِثِ بنِ خالِدِ بنِ العاصِ بنِ هِشامٍ ، فَسَأَلَنی : هَل لَقیتَ حُسَینا ؟ فَقُلتُ لَهُ : نَعَم .

قالَ : فَما قالَ لَکَ ، وما قُلتَ لَهُ ؟

قالَ : فَقُلتُ لَهُ : قُلتُ کَذا وکَذا ، وقالَ کَذا وکَذا .

فَقالَ : نَصَحتَهُ ورَبِّ المَروَهِ الشَّهباءِ (2) ، أما ورَبِّ البَنِیَّهِ ، إنَّ الرَّأیَ لَما رَأَیتَهُ قَبِلَهُ أو تَرَکَهُ ، ثُمَّ قالَ :


رُبَّ مُستَنصَحٍ یَغُشُّ ویُردی (3)وظَنینٍ بِالغَیبِ یُلفی (4) نَصیحا . (5) أموالُنا لِذَوِی الوُرّاثِ نَجمَعُهاودورُنا لِخَرابِ الدَّهرِ نَبنیها . (6) .

1- .[من] هویت الشیء أهواه : إذا أحببته (مجمع البحرین : ج 3 ص 1889 «هوی») .
2- .الشهباء : البیضاء (لسان العرب : ج 1 ص 508 «شهب») .
3- .ردِیَ یردی : أی هلک وأرداهُ غیرُه (الصحاح : ج 6 ص 2355 «ردی») .
4- .ألفیت الشیء : إذا وجدته وصادفته ولقیته (النهایه : ج 4 ص 262 «لفا») .
5- .تاریخ الطبری : ج 5 ص 382 ، الکامل فی التاریخ : ج 2 ص 545 وفیه صدره إلی «أنصح ناصح» ، الفتوح : ج 5 ص 64 ، مقتل الحسین علیه السلام للخوارزمی : ج 1 ص 215 کلّها نحوه وراجع : أنساب الأشراف : ج 3 ص 373 وتاریخ دمشق : ج 14 ص 209 .
6- .إرشاد القلوب : ص 29 .


3424.پیامبر خدا صلی الله علیه و آله :تاریخ الطبری به نقل از عمر بن عبد الرحمان بن حارث بن هشام مخزومی : چون نامه های عراقیان به حسین علیه السلام رسید و برای حرکت به سوی عراق آماده شد ، بر او که در مکّه بود در آمدم و پس از حمد و ثنای الهی گفتم : امّا بعد ، ای پسرعمو ! من آمده ام تا نصیحتی را که می خواهم ، به تو بگویم . پس اگر چنین می بینی که نصیحت مرا گوش می کنی ، بگویم ؛ وگر نه ، از آنچه می خواهم بگویم ، باز ایستم .

حسین علیه السلام فرمود : «بگو . به خدا سوگند ، گمان نمی کنم تو بدرأی و در پیِ زشتی و زشتکاری باشی» .

به ایشان گفتم : به من خبر رسیده که تو می خواهی به عراق بروی و من ، از این حرکت تو بیمناکم . تو به سرزمینی وارد می شوی که کارگزاران و امیرانش در آن اند و بیت المال را به دست دارند و مردم ، بندگان این درهم و دینارند ، و تو را ایمن نمی بینم از این که همو که به تو وعده یاری داده، یا آن دیگری که رو در روی توست و در عین حال، تو برایش از همرزمش عزیزتری، با تو نجنگند .

حسین علیه السلام فرمود : «ای پسرعمو ! خداوند ، جزای خیرت دهد . به خدا سوگند ، دانستم که تو به راه خیرخواهی رفتی و عاقلانه سخن گفتی ؛ ولی هر چه حکم شده ، همان می شود ، به نظرت عمل بکنم یا نکنم . تو نزد من ، ستوده ترین نظردهنده ، دلسوزترین و خیرخواه ترین هستی» .

از نزد او باز گشتم و بر حارث بن خالد بن عاص بن هشام در آمدم . از من پرسید : آیا حسین را دیدی ؟

به او گفتم : آری .

پرسید : او به تو چه گفت و تو به او چه گفتی ؟

گفتم : به او چنین و چنان گفتم و او هم چنین و چنان گفت .

گفت : به خداوندِ مروه خاکستری سوگند ، نصیحتش کردی . هان! به پروردگار کعبه سوگند که نظر درست ، همان است که تو دادی ، بپذیرد یا نپذیرد .

سپس گفت :


بسا کسی که از او خیرخواهی می کنی؛ امّا می فریبد و هلاک می کندو بسا کسی که در درون به او بدگمانی ؛ امّا خیرخواه واقعی است . .




3 / 8الرِّضا بِالقَضاءِ3425.تاریخ دمشق ( به نقل از انس ) التوحید بإسناده عن الحسین بن علیّ عن أبیه علیّ بن أبی طالب علیهماالسلام :سَمِعتُ رَسولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله یَقولُ : قالَ اللّهُ جَلَّ جَلالُهُ : مَن لَم یَرضَ بِقَضائی ، ولَم یُؤمِن بِقَدَری ، فَلیَلتَمِس إلها غَیری .

وقالَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : فی کُلِّ قَضاءِ اللّهِ خِیَرَهٌ لِلمُؤمِنِ . (1) .

1- .التوحید : ص 371 ح 11 ، عیون أخبار الرضا7 : ج 1 ص 141 ح 42 ، مختصر بصائر الدرجات : ص 138 کلّها عن الحسین بن خالد عن الإمام الرضا عن آبائه: ، کشف الغمّه : ج 3 ص 78 عن الإمام الرضا عن آبائه: .